ف.قاف.

از اینجا شروع شد الف.با ی ما ...

ف.قاف.

از اینجا شروع شد الف.با ی ما ...

برگ اول : انشا نوشتن من !

بسم الله الرحمن الرحیم


پس از سال ها ! تصمیم گرفتم دوباره قلم در دست بگیرم ! و انشا بنویسم ! این تصمیم دلایل مختلفی داشت و شاید باید زودتر از این ها هم به این موضوع می رسیدم .

این روز ها که آدم ها نمی توانند یکدیگر را عمیق ببینند و درست بشناسند ، و همه وقت کم می آورند برای درکِ هم ، و شاید اغلب تلاش هایشان نتیجه هم نمی دهد ، همه ترجیح می دهند با خواندن نوشته های دیگری ، تظاهر به شناختش کنند ، و چه بهتر هم ؛ که از روی نوشته ، قضاوت نیز ساده تر می شود ، و برای حکمی که برای هر انسانی در ذهنت صادر می کنی ، مدرک هم داری !

همین قضیه و اینکه امروز، هرچند برقراری ارتباط و ادراک متقابل هم سایه و هم خانه ات حتی ، برایت سخت دشوار است ، ناچار می شوی با انسانی فرسنگ ها دورتر از خود که چیزی از ادبیات ذهنی و کلامی اش نمی دانی ، ارتباط برقرار کنی ، و حرفهایت را به او بفهمانی و خوب ، راهی جز مشقِ نوشتن نمی ماند تا زمانی که  بتوانی همانگونه که هستی و می خواهی ، خود را به آدم ها بشناسانی ، با خطوطی که خالقشان ذهن و دستان توست .

از طرفی دقیق و ظریف نوشتن برای زمانی که حرفی برای گفتن داری و گوشی برای شنیدن نیست ، حسابی به کار می آید ! می توانی حرفهایت را در حافظه ی برگ کاغذی ماندگار کنی و به زمان و مکان دیگری بسپاریشان ، به امید روزی که مخاطب خیالی ات ، با خواندنش مقصود تو را در یابد ، و هر آنچه در سینه ی نویسنده ی این خطوط بوده همچون او و یا حتی بهتر از خودش بفهمد ، و به نظرم همین دلخوشی می ارزد به اینکه دست به قلم ببری و کمی با کلمات کلنجار بروی !

پس من هم شروع کردم ، و چشم امیدم به شماست ! بعد از او که سوگند خورد به قلم و نوشته ها ... .